حرفایی که ناگفته ماند ................

جوانمردى آبروها را پاسبان است و بردبارى بى خرد را بند دهان و گذشت پیروزى را زکات است و فراموش کردن آن که خیانت کرده براى تو مکافات ، و رأى زدن دیده راه یافتن است ، و آن که تنها با رأى خود ساخت خود را به مخاطره انداخت ، و شکیبایى دور کننده سختیهاى روزگار است و ناشکیبایى زمان را بر فرسودن آدمى یار ، و گرامیترین بى‏نیازى وانهادن آرزوهاست و بسا خرد که اسیر فرمان هواست ، و تجربت اندوختن ، از توفیق بود و دوستى ورزیدن پیوند با مردم را فراهم آرد ، و هرگز امین مشمار آن را که به ستوه بود و تاب نیارد . [نهج البلاغه]

نویسنده:   سودا(88/2/22 ::  12:35 عصر)

شب است وماه در اسمان می رقصد ستاره ها نقرهای می باشند شقایق بوسه می خواهد

 

در این سکوت سنگین شب من هستم تنها قلم در دستبا کوله باری از خاطرات که می خواهم همه انها را برایت بنویسم

 

از امید ها و ارزوها و گذاشته ها که همواره قلبم را می فشارد

 

در ان لحظه که قلم را در دست گرفته ام نمی دانم چه کنم

 

ولی می نویسم که: دوستت دارم

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

صفحه اصلی

شناسنامه

ایمیل

 RSS 


کل بازدید:23057

بازدید امروز:0

بازدید دیروز:0


پارسی بلاگ

وبلاگ های فارسی

بخش مدیریت


پیوندهای روزانه

به کلبه ی من خوش آمدید [21]
[آرشیو(1)]



اوقات شرعی


درباره خودم

حرفایی که ناگفته ماند ................

لوگوی خودم

حرفایی که ناگفته ماند ................

لوگوی دوستان



لینک دوستان

مرگ شب
بابلی



آوای آشنا


اشتراک

 
>

آرشیو

فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388

. با پارسی بلاگ نویسندگی را آغاز کنید