حرفایی که ناگفته ماند ................

بارالها! با رحمت خود که با آن، همه نیکی هارا برای اولیائت گِرد آورده ای و با آن، بدی ها را از دوستانت دور ساخته ای، مرا دریاب . [امام صادق علیه السلام]

نویسنده:   سودا(88/1/13 ::  8:1 عصر)

امان از این دنیای مسخره که هر جور خودت رو باهاش سازگار میکنی آخرش اون باهات راه نمیاد.

آخه چه قدر!

آخه چه قدر سرکوفت و سرزنش...

هر طرفت رو که نگاه میکنی متوجه میشی که ای بابا! همه چیز برات تکراری شده، امروز این کار، فردا باز همون کار روز قبل تکرار میشه.

دیگه شدم سرگردون، واقعا نمیدونم باید چه کار کنم، گیج شدم، دلم میخواد هر روز بیام وبم رو آپ کنم از کارهای روزانه ام بگم ولی حیف که توانایی دل دادن به هیچ کاری رو ندارم.

امروز این کار رو انجام بده، باز فردا همون کار قبل رو انجام بده، همین طور ادامه داره تا ببینم کی تمام میشه حالا مشکلم اینجاست که این کارها کی تمام میشه.

فقط میدونم که اول و آخرش، غم و غصه و جزر...



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

صفحه اصلی

شناسنامه

ایمیل

 RSS 


کل بازدید:22885

بازدید امروز:29

بازدید دیروز:51


پارسی بلاگ

وبلاگ های فارسی

بخش مدیریت


پیوندهای روزانه

به کلبه ی من خوش آمدید [21]
[آرشیو(1)]



اوقات شرعی


درباره خودم

حرفایی که ناگفته ماند ................

لوگوی خودم

حرفایی که ناگفته ماند ................

لوگوی دوستان



لینک دوستان

مرگ شب
بابلی



آوای آشنا


اشتراک

 
>

آرشیو

فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388

. با پارسی بلاگ نویسندگی را آغاز کنید